منتظران ظهور
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
الحمدللّه رب العالمین و الصلواة و السلام علی خیر خلقه واله الطیّبین الطاهرین.
سر آغاز سخن
ای روی تو زيبايی بخشنده به زيبايی
سرو از قد رعنايت آموخته رعنايی
جز فکر تو خوبان را نبود سر و سودايی
« ای پادشه خوبان داد از غم تنهايی »
« جان بی تو به لب آمد وقت است که باز آيی»
سودای وصال تو رسوای جهانم کرد
مهجور ز دين و دل بيگانه ز جانم کرد
القصه که هجر تو بی تاب و توانم کرد
« مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد »
« کز دست بخواهد شد پاياب شکيبايی »
از باده وصل خود ما را بچشان جامی
ما را نبو د ، جانا! غير از تو دلارامی
گفتی زکفم دردی از درد بياشامی
« ای درد توام درمان در بستر ناکامی »
« وی ياد توام مونس در گوشه تنهايی »
بر فراز قله ای ايستاده ای ، همه عالم در زير پای توست ، دنيا به دهکده کوچکی تبديل شده که
همه جای آن در دسترسی است ؛ اما تاريکی و ظلمت ، همه جا را فرا گرفته است ؛ تيرگی ، چتری
بر فراز عالم گسترده است و خوبي ها در سايه آن گم شده اند. تو همچنان ايستاده ای و در انتظار
هستی ، در انتظار نور ! در انتظار خوبی ها ! در انتظار عدالت !
اين انتظا ر فرمانی است برای کمال و باليدن ، دستور پاکی و پاکيزگی برای پذيرش حق ، می دانی
که کار در يک شب به انجام می رسد و خوانده ای که توقّعوا الفرج...
« در انتظار فرج امام زمان (ع) باشيد » و در انتظار هستی . در انتظار کسی که دوستش داری
و بايد در کنار ا و باش . اما... روزها و ساعت ها چشم به راهش می دوزی و انتظار که به طول
می انجامد ، آرام آرام به درون خو د فرو می روی و خود را می يابی و می بينی که صحرای
وجودت وسيع و با عظمت است ؛ خيره کننده است ، اما در انتهای آن دريچه ای شما را به سوی
آب گوارا می خواند ، آبی که وجود تشنه ات نيازمند آن است و می بينی لحظه ها را در انتظار آب
سپری می کنی : قُل أَرَأَيتُم إِن أَصبَحَ ماؤکُم غَوراً فَمَن يَأتيکُم بِماءٍ مَعينٍ. « بگو : به من
خبر دهيد اگر آب های ( سرزمين ) شما به زمين فرو رود ، چه کسی می تواند آب
جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟ » از خود بيرون می آيی و می بينی که بايد در
انتظار بمانی.
به راه می افتی در ميان جماعت ، احساس می کنی که تنها هستی و نيازمند دستی مهربان ، تا جانت
را نواش کند . سايه ترس ، آرام آرام نزديک می شود تا بر وجودت بنشيند. اما به ياد می آوری که
لا تَستَوحِشوا فی طَريقِ الهُدی لِقِلَّه أَهلِهِ. « در مسير هدايت از اندک بودن رهروان ،
بيمی به خود راه ندهيد. » شوق ديدارش آرام و قرار از دلت می برد. به راه می افتی و زمزمه
می کنی : هَل إِلَيکَ يَابنَ أَحمَدَ سَبيلٌ فَتُلقی. « ای فرزند پيامبر (ص)! آيا راهی برای
ديدار تو هست؟ »
همه هست آرزويم که بينم از تو رويی
چه زيان تو را که من هم برسم به آرزويی
از کوی و برزن می گذری و چون مرواريد های اشک ، گَرد غم از رخسارت می شويد ، نجوا می
کني :
همه موسم تفرّج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم ما نه بنشين کنار جويی
درکجا بايد ديد رخسار زيبايش را ؟ به همه جا سر می زنی برای ديدارش ؛ قم ، مسجد جمکران ،
کربلا و نجف ، حرم امامان ، مسجد کوفه ، مسجد سهله ، مدينه ، قبرستان بقيع و حرم پيامبر
اسلام.(ص)
برای شما لحظات خوشی را آرزومندیم.
مدیر سایت: موسی حاجی زاده
ارتباط با ما:gheysar110@yahoo.com